عباس آقازمانی ازجمله چهرههای رازآلود دوران معاصر است که علاوه بر سوابق مبارزاتی پیش از انقلاب، در اوایل انقلاب نیز مسؤولیتهای متعدد مهمی را بر عهده داشته، اما از سالها پیش در کشور پاکستان، کنج عزلت گزید و به عبادت و مطالعات دینی مشغول شد.
عباس آقازمانی معروف به ابوشریف(زاده:۱۳۱۸، تهران | مسلمان، شیعه)، فعال سیاسی - مبارزاتی در دهه چهل و پنجاه، عضو حزب ملل اسلامی، از موسسین و رهبران سازمان حزب الله و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و از موسسین و اولین فرماندهان سپاه پاسداران پس از انقلاب است.
ابوشریف که در دوران مبارزات قبل از انقلاب کارنامه ای فعال و درخور از خویش رقم زده بود، در سالهاي نخست پيروزي انقلاب از چهرههاي نمادين انقلاب و مسئولان محبوب و شناخته شده جمهوری اسلامی بود، شهرتي در خور داشت و در صحنهها حضوري نمايان.
در سال های اخیر، از جملـه علایق و عرصـه های فعالیـت او موضوع بیداری و وحدت اسلامی در جهت رشد و اعتلای مسلمانان و جوامع و کشورهای اسلامی بوده است.
سمتهای پیشین : قائم مقام و فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، عضو شورای فرماندهی سپاه،بنیانگذار و فرمانده واحد عملیات سپاه،فرمانده عملیات غرب کشور،رئیس ستاد جنگی غرب کشور،سفیر ایران در پاکستان،نماینده قائممقام وقت رهبری در امور افغانستان و عضو شورای عالی افغانستان
زندگینامه
عباس آقازمانی به سال ۱۳۱۸ در خانوادهای سنتی و متدین در تهران متولد شد. از دوران کودکی به مطالعات اسلامی و قرآنی روی آورد. پس از اخذ دیپلم ریاضی به دانشسرای مقدماتی رفت. با گذراندن این دوره به عنوان آموزگار دبستان به فعالیت پرداخت.
وی از سال ۱۳۴۲ با توجه به تحولات سیاسی آن سال، در زمینههای اسلامی و سیاسی به مطالعات بیشتر و عمیق تر روی آورد. پس از آن به عضویت حزب زیر زمینی و جدیدالتاسیس ملل اسلامی به رهبری سید محمدکاظم موسوی بجنوردی در آمد. حزب ملل اسلامی، در آن سالها، با مرام اسلامی و انقلابی و مشی مسلحانه برای سرنگونی رژيم پهلوی و تاسیس حکومت اسلامی بنا نهاده شده بود. با لو رفتن تشکیلات این حزب توسط ساواک، آقازمانی در آبان ۱۳۴۴ به همراه سایر اعضای حزب دستگیر شده و به ۵/۳ سال حبس محکوم شد. وی با گذراندن حدود نیمی از دوره محکومیت خود، در سال ۱۳۴۶ از زندان آزاد شد.
عباس آقازمانی در سال ۱۳۴۶ و با گذشت زمان اندکی از آزادی، با گردآوری عدهای از همرزمان سابق خود در حزب ملل اسلامی از جمله احمد احمد، جعفر منصور، جواد منصوری و عباس دوزدوزاني، سازمان مخفی حزب الله را بنا نهاد. از سال ۱۳۴۸ همراه حزب الله به فعالیت ضد رژیم در پوشش برپایی کلاسهای تدریس علوم اسلامی و عربی در محافل مذهبی و برخی مساجد تهران اقدام کرد.
در همان ایام در رشته معقول(حقوق اسلامی) از دانشکده الهیات فارغ التحصیل شد. وی علاوه بر تحصیل در علوم دینی، بسیار علاقه مند به فراگیری و تسلط بر زبانهای دیگر بودهاست.
در سال ۱۳۴۹ به بهانه معالجه پدر به اتریش رفت. از آنجا به لبنان و سپس پایگاههای فلسطینی برای طی دورههای چریکی و عملیات نظامی عزیمت نمود. وی پس از آن به ایران بازگشت اما دوباره جهت ادامه تحصیل راهی اتریش شد. در این زمان با آشکار شدن روابط او با آموزش دیدههای دورههای چریکی در الفتح، دستور دستگیری وی توسط ساواک داده شد و بار دیگر در ۳۰ تیر ۱۳۵۱ و هنگام ورود به ایران دستگیر شد.
آقازمانی مدتی پس از دستگیری، با وعده همکاری به ساواک بصورت کنترل شده آزاد شد. در آبان ۱۳۵۱ پس از گذشت یک ماه از مرخصی در فرصتی مناسب و با همکاری برادرش احمد آقازمانی که او نیز از اعضای بازداشت شده حزب ملل اسلامی بود و برخی دیگر از اقوام خود با فریب ساواک و مخفیانه از راه زمینی به کشور پاکستان فرار کرد. طی این فرار آقازمانی مدت زمانی را بدون غذا و تنها با جعبهای خرما در شرایط سخت و طاقتفرسای بیابانهای خشک مرز ایران و پاکستان گذراند و مسافت طولانی را با پای پیاده طی نمود تا اینکه توانست از مرز بگذرد.
وی پس از آن به مدت ۲ سال بصورت طلبهای ناشناس در خارج از کشور زندگی میکرد. همزمان در ایران نیز با مشخص شدن ارتباط وی با سازمان مجاهدین خلق، در ساواک حساسیت بیشتری نسبت به وی ایجاد شدو خانواده و منزل اطرافیان او در ایران تحت کنترل و مراقبت ساواک قرار گرفت.
آقازمانی در سال ۱۳۵۴ بار دیگر به لبنان رفت و مدتی در اردوگاههای فلسطینی به آموزش و فعالیت نظامی مشغول شد. او که هیچگاه فکر نمیکرد بتواند بزودی و با سرنگونی حکومت پهلوی به ایران بازگردد، در همین سال با زنی لبنانی ازدواج کرد. وی از این زن صاحب ۲ فرزند شد. او از همسر ایرانی خود نیز ۵ فرزند داشت.
آقازمانی در زمان حضور خود در لبنان، میان گروههای مبارز فلسطینی و لبنانی به لقب «ابوشریف» شهرت یافت. مواضع ابوشریف در آن زمان حمایت و همکاری با جنبش فلسطینی الفتح در مواجهه و مبارزه با اسرائیل بودهاست. ظاهرا در آن زمان وی و جنبش الفتح دارای تقابلاتی نیز با برخي مسئولان وقت جنبش امل بودهاند.
ابوشریف پس از چندی به اروپا رفت و برای تحصیل در رشته حقوق بینالملل با رشته فرعی تاریخ فلسفه در مقطع فوق لیسانس وارد دانشگاه دولتی فرانکفورت شد. علیرغم این موضوع، بدلیل فعالیتهای سیاسی و تردد میان آلمان و خاورمیانه موفق به تکمیل تحصیلات و ارایه پایان نامه خود نشد. وی همچنین برای مدتی در دمشق به تحصیل علوم دینی اهل سنت (مکتب حنفی، شافعی) در دانشکده اسلامی جامع الفتح الاسلامیه پرداخت.
ابوشـريف در پائيز ۱۳۵۷ پس از مهـاجـرت آیت الله خمینی و يـارانـش به فرانسه، به نوفل لوشـاتو رفت و به واسطه دوستي و مشـورت با مهدي عراقي، به گروه تأمين كنندگان امنيت محل اقامت امام پيوست. او در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي در پانزدهم بهمن ۱۳۵۷ در حالیکه هنوز احتمال دستگیری توسط ساواک وجود داشت، به صورت ناشناس وارد ايران شد و خانواده خود را بعد از هفت سال دوري از وطن ملاقات نمود. وي به توصيه آیت الله بهشتی به محل استقرار نيروهاي انقلاب در مدرسه رفاه رفت و به سازماندهي آنها و تأمين امنيت و حراست آن مكان مبادرت نمود و از طرف كميته مركزي مسئول جمعآوري سلاحها و سازماندهي افراد و گماردن آنان در مراكز حساس گرديد و همزمان امور انتظامي مدرسه رفاه را اداره ميكرد.
عباس آقازمانی پس از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، به سامان دادن نیروهای نظامی انقلابی پرداخت که پس از چندی به شکل گیری اولین هستهها و گردان های عملیاتی سپاه پاسداران منجر شد.
نقش موثر در تاسیس و شکل گیری سپاه پاسداران
در آغاز انقلاب سه هسته مختلف برای دفاع از انقلاب شکل گرفت. عدهای تحت فرمان حسن لاهوتی در پادگان باغشاه تهران مستقر بودند. عدهای دیگر که نزدیکی فکری به نهضت آزادی و دولت موقت مهدی بازرگان را داشتند در ساختمان مرکزی ساواک در سلطنت آباد تهران و عدهای از مبارزان و زندانیان سیاسی قبل از انقلاب تحت فرماندهی ابوشریف در پادگان جمشیدیه تهران استقرار داشتند.
در اردیبهشت ۱۳۵۸ هر سه نیرو با مصوبه شورای انقلاب ادغام و سپاه پاسداران تاسیس گردید.
با شکل گیری شورای فرماندهی به عنوان کادر مرکزی سپاه و مشخص شدن اولیه وظایف آن، زمینه تاسیس زیر مجموعههای سپاه و توسعه آن در سایر نقاط ایران فراهم آمد. بعدها ابوشریف به فرماندهی کل سپاه نیز منصوب شد.
فرماندهی سپاه
از مقطع پیروزی انقلاب در بهمن ۱۳۵۷ تا اواسط سال ۱۳۶۰، نام ابوشریف ملازم با سپاه باسداران بودهاست. در این سالها ابوشریف به عنوان عضو شورای فرماندهی، فرمانده عملیات و فرمانده کل سپاه، فعالیت مینمودهاست. سوابق مبارزاتی و تجارب نظامی و چریکی و شخصیت کاریزماتیک او نقش مهمی در شکل گیری و تثبیت و توسعه و ایفای نقش موثر و حساس سپاه پاسداران در دوران پر تلاطم و پر چالش سالهای اول انقلاب و حفظ يكپارچگي ایران داشت. چنانکه ابوشریف در دوم مهر ۱۳۵۸ به ديدار آیت الله خميني رفت و از سوي وی مورد تأييد و تشويق قرار گرفت.
دوران فرماندهی ابوشریف در سپاه، همزمان بود با انتخاب ابوالحسن بنی صدر به سمت رییس جمهوری و انتصاب او به جانشینی فرماندهی کل قوا از سوی آیت الله خمینی. ابوشریف نیز در این چارچوب مقید بود نهاد انقلابی سپاه پاسداران در راستای حفظ هماهنگی با منویات رهبری انقلاب و منصوبین او و قوای رسمی کشور حرکت نماید.
پیشگامی در عرصه حضور در جنگ و مقابله با حمله عراق
با شروع حمله عراق به ایران، ابوشریف از اولین فرماندهان سپاه پاسداران بود که وارد عرصه مقابله با این تهاجم گردید. بنابر شواهد، عرصه حضور او و نیروهایش بیشتر در منطقه غرب کشور بوده است. چنانکه از جمله مسئولیت های او نمایندگی شورای عالی دفاع در غرب کشور، فرماندهی عملیات غرب کشور و ریاست ستاد جنگی غرب کشور برشمرده شده است.
سفارت در پاکستان
در اواسط سال ۱۳۶۰، پس از تغییر و تحولات پیش آمده در سپاه، عباس آقازمانی برای تصدی مسئولیت سفارت ایران در پاکستان، عازم آن کشور شد. وی در شهریور ۱۳۶۰ بعنوان کاردار ایران در پاکستان منصوب و در فروردین ۱۳۶۱ به سمت سفیر ایران در آن کشور برگزیده شد. ماموریت او در پاکستان بعد از ۳ سال پایان یافت و ابوشریف در سال ۱۳۶۳ به ایران بازگشت.
عزیمت به شهر قم
عباس آقازمانی بعد از بازگشت از پاکستان، به شهر قم رفت و به تکمیل تحصیلات دینی خود تا سطح خارج فقه و اصول در حوزه علمیه قم پرداخت(بنابر نقل قولی که از ابوشریف شنیده شده، وی پس از بازگشت از کشور پاکستان، مدتی نیز مشاور آیتالله خامنهای که در آن زمان سمت رییس جمهوری ایران را بر عهده داشت، بودهاست).
آقازمانی همزمان با حضور در شهر قم و در زمانیکه آیتالله منتظری قائم مقام رهبری جمهوری اسلامی بود، نمایندگی ایشان در امور افغانستان را بر عهده داشته و به مجاهدین افغان در نبرد با دولت اشغالگر شوروی سابق یاری میرساند.
حضور مجدد در خارج از ایران و اقامت در برخی کشورهای اسلامی
عباس آقازمانی پیش از پیروزی انقلاب، و در چارچوب مبارزه با رژیم شاه و همکاری با مبارزان و نهضتهای اسلامی ایرانی و غیر ایرانی، نزدیک به هفت سال در خارج از ایران بسر برد. با گذشت ۹ سال از پیروزی انقلاب اسلامی و اطمینان وی از تثبیت آن، او در سال ۱۳۶۶ همزمان با موسم حج بار دیگر از ایران خارج شد. بعد از آن ابوشریف در برخی کشورهای اسلامی اقامت گزید.
از جمله وی در سالهای ابتدایی دهه هفتاد شمسی، مدتی در افغانستان و در میان مجاهدین افغان بودهاست. چنانکه در آن زمان با خروج نیروهای شوروی سابق از افغانستان و ساقط شدن دولت کمونیستی محمد نجیب الله توسط مجاهدین، ابوشریف به همراه گروههای جهادی افغان در هنگام فتح پایتخت، وارد شهر کابل شد.
ابوشریف در ادامه با بروز جنگ داخلی در افغانستان و پس از تصرف کابل توسط طالبان به پاکستان رفت.
عباس آقازمانی در سالهای دهه هشتاد شمسی نیز در کشور پاکستان حضور داشته و به فعالیتهای علمی و دینی اشتغال داشتهاست.
روزنامه ایران، در ویژه نامه رمز عبور شماره ۴ خود منتشر شده در ۲۲ شهریور سال ۱۳۸۹، ضمن مصاحبه با ابوشریف، به تشریح سوابق مبارزاتی و مسئولیتهای ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی پرداختهاست.
در مورخه ۱۶/۴/۱۳۹۰ روزنامه خراسان خبر از حضور مجدد وی در ایران داد که انتشار این خبر در سایت های خبری، مطبوعات و محافل سیاسی ایران بازتاب یافت.
او برگشته است...
دیدار ابوشریف با آیت الله مهدوی کنی، رئیس مجلس خبرگان رهبری
گفتوگوي اختصاصي «ايران» با ابوشريف
با تأييد امام به پاكستان رفتم ïïï محمد رحماني
عباس آقازماني يا همان ابوشريف چهرهاي آشنا و البته رازآلود در تاريخ معاصر ايران بهحساب ميآيد. آقازماني بعد از دوران مبارزه با رژيم شاهنشاهي به فعاليتهاي گسترده خود در پاكستان و لبنان با عنوان فرمانده عمليات سپاه پسداران انقلاب اسلامي خدمت به انقلاب نوپاي اسلامي را آغاز ميكند. چندي نميگذرد كه به پيشنهاد فرماندهان ارشد سپاه و البته به تأييد بنيصدر به عنوان فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي انتخاب ميشود. البته اين پايان كار نبود چرا كه چندي بعد وي در نقش يك ديپلمات به انتخاب و تأييد حضرت آيتاللهخامنهاي به پاكستان ميرود. در اين ميان اقامت بلند مدت آقازماني در پاكستان و عدم ورود چندساله وي به كشور به شايعات پيرامون او دامن زده، اما ابوشريف همچنان با تأكيد بر جايگاه والاي رهبري خود را در دايره علاقهمندان نظام قرار داده است. البته انجام اين مصاحبه پس از سالها سكوت ميسر نبود مگر به مساعدت محمدحسين آقازماني، فرزند ايشان كه ما را ياري دادند.
جناب آقاي ابوشريف نام شما از ابتداي تأسيس سپاه بر سر زبانها افتاد، لطفاً به عنوان اولين سؤال از ايده تشكيل سپاه مطالبي را بيان كنيد؟
در سال 1329 دولت مصدق با رأي مردم در يك انتخابات نسبتاً آزادتري انتخاب شد ولي به دليل سرسپردگي شاه مملكت به قدرتهاي خارجي تصميم گرفتند مصدق را سرنگون كنند و به همين خاطر با كودتا و استفاده از زور و اسلحه و عدهاي چاقوكش حكومت نسبتاً مردمي مصدق را سرنگون كردند تا بتوانند بيشتر در خدمت قدرتهاي خارجي باشند. اين خاطره در ذهن ما و بسياري از جريانهاي سياسي نقش بسته بود و فهميديم كه مبارزات پارلماني در مقابل حكومتي كه دست به اسلحه ميبرد بيفايده است و اسلحه را بايد با اسلحه جواب داد. به همين خاطر زماني كه مشغول مبارزه بوديم به خارج رفتيم و در لبنان آموزش نظامي ديديم و تجارب خوبي كسب كرديم. در آستانه پيروزي انقلاب معتقد بوديم كه بايد يك نيروي نظامي قوي تشكيل شود تا از اسلام، انقلاب، آزادي و حقوق مردم محافظت كند و تشكيل يك نيروي مسلح مقتدر ميتواند جلوي تهديدات داخلي و خارجي را بگيرد. و همينطور هم شد و سپاه به عنوان يك پديده نو و قدرتمند توانست انقلاب و كشور را از خطرات جدي مثل: تحركات گروهكها، كودتا، جنگ و... حفظ نمايد. به همين خاطر بود كه امام پس از مدتي فرمودند: اگر سپاه نبود كشور هم نبود.
ïïï چه زماني به عنوان فرمانده كل سپاه انتخاب شديد؟
زماني كه امام فرماندهي كل قوا را به بنيصدر واگذار كرد، ارتش و سپاه زيرنظر او قرار گرفت. من در جبهه بودم كه بنيصدر در جلسه فرماندهان و مسئولين سپاه كه از تهران و شهرستانها گرد هم آمده بودند شركت ميكند در اساسنامه سپاه قيد شده بود كه فرمانده سپاه بايد با رأي ساير فرماندهان انتخاب شود. در آن جلسه براي انتخاب فرمانده كل رأيگيري ميشود. افراد حاضر بيشتر رأي را به من داده بودند. بنيصدر هم بر همين اساس حكم فرماندهي را به نام من صادر كرد. اگر در متن حكم هم دقت كنيد حكم را مستقيماً و به صورت قاطع به من نداده بود بلكه قيد كرده بود كه چون اكثريت فرماندهان به تو رأي دادهاند من هم شما را به عنوان فرمانده سپاه منصوب ميكنم. يعني در ذهنها اينگونه جا بيفتد كه ابوشريف انتخاب من نبوده بلكه خود بچههاي سپاه او را انتخاب كردهاند.
ïïï نحوه ارتباط و هماهنگي شما با بنيصدر چگونه بود؟
امام، بنيصدر را به عنوان فرمانده كل قوا انتخاب كرده بود. من چندين مرتبه خدمت امام رسيدم و درخصوص همكاري با بنيصدر از ايشان راهنمايي خواستم. حتي نظر مخالف بچههاي سپاه نسبت به بنيصدر را هم صريحاً به امام گفتم. امام به طور قاطع و در برخي موارد با تندي ميفرمودند: من در امور دخالت نميكنم و فرمانده كل قوا را تعيين كردهام، شرايط مملكت حساس است و شما موظفيد با بنيصدر هماهنگ باشيد و از دستورات وي تبعيت كنيد. حتي در خرداد 1359 پيام مهمي صادر كردند و در آن اينگونه تأكيد شده بود كه: اطاعت از فرمانده كل قوا كه نماينده اينجانب است از وظايف شرعي و اسلامي شما و همه قواي مسلح است.
ïïï شايد يك مقداري از حساسيتها روي شما به خاطر موضوع بنيصدر بوده است؟
موضوع بنيصدر بهانه بود. در اولين دوره انتخابات رياست جمهوري رأي من آقاي جلالالدين فارسي بود. اما پس از آنكه ايشان بنابه دلايلي از دور رقابتها كنار رفتند حزب جمهوري اسلامي هم با فرصت كمي كه داشت، آقاي دكتر حبيبي را جايگزين كردند. متأسفانه مردم شناختي از ايشان نداشتند و شانسي براي پيروزي نداشت. در مقابل اشخاصي ديگر مثل: دريادار مدني هم تبليغات گستردهاي در سراسر كشور كرده بود و احتمال اينكه رأي بياورد وجود داشت. ما انتخاب افرادي نظير مدني را تهديدي براي سپاه كه حافظ اصلي انقلاب بود ميدانستيم و اين احساس وجود داشت كه از ميان افرادي كه رأي قابل توجهي داشتند ضرر بنيصدر كمتر است و به همين خاطر خيلي از روحانيون سرشناس و چهرههاي مطرح انقلاب و حتي نزديكان امام هم به بنيصدر رأي دادند.
ïïï شما پس از كنارهگيري و استعفا از فرماندهي سپاه چه مسئوليتي داشتيد؟
پس از استعفا از فرماندهي كل سپاه به غرب كشور رفتم و رئيس ستاد جنگي غرب كشور بودم. در جلسات شورايعالي دفاع تصميم گرفته شد كه براي هماهنگي بيشتر بين نيروهاي مسلح در غرب يك نفر به عنوان نماينده شورايعالي انتخاب شود كه من را انتخاب كردند اما بنيصدر براي اينكه من نماينده تامالاختيار شورا در غرب نباشم سرهنگ عطاريان را هم به حكم اضافه كرد يعني در اينجا هم يك حكم لقي براي من صادر كرد. البته بعداً مشخص شد كه عطاريان تودهاي بوده و محاكمه و اعدام شد.
ما در غرب پيشرويهاي خوبي داشتيم و جبهههاي غرب وضعيت مناسبي داشت اما من متوجه شدم كه در تخصيص تجهيزات و بودجه نسبت به مناطق عملياتي غرب كوتاهي ميشود و پشتيباني لازم صورت نميگيرد. آمدم به تهران و به جلسه شورايعالي دفاع رفتم و اعتراض كردم كه چرا حقوق نيروهاي بسيج را قطع كردهايد؟
در آن جلسه برخي افراد از جمله بنيصدر به من گفتند: تو ميخواهي با توفيقاتي كه در مناطق عملياتي غرب به دست ميآيد قهرمان بشي؟! يعني به تصور اينكه مثلاً من قهرمان نشوم حقوق بچههاي بسيج را هم پرداخت نميكردند! رفتم خدمت شهيد رجايي و موضوع را با ايشان در ميان گذاشتم و از ايشان كمك خواستم. ايشان از اختيارات خودشان استفاده كردند و حقوق يك ماه نيروهاي بسيج را به من پرداخت كردند. اما چون پس از آن باز هم حمايتهاي لازم و ضروري صورت نگرفت من از مسئوليتهايم در غرب استعفا دادم تا حداقل با نبودن من كارها بهتر پيش برود.
ïïï ظاهراً شهيد رجايي شما را هم به عنوان وزير پيشنهادي امور خارجه به بنيصدر معرفي كرده بود؟
بله شهيد رجايي در آبان 1359 طي نامهاي من را به عنوان يكي از نامزدهاي وزارت امور خارجه به بنيصدر معرفي كرده بود كه بنيصدر با اين پيشنهاد مخالفت كرده بود تا من به دولت شهيد رجايي راه پيدا نكنم.
ïïï چطور شد كه به وزارت امور خارجه رفتيد؟
بعد از اين اتفاقات من تصميم گرفته بودم به شغل اصليام كه معلمي و كارهاي آموزشي بود برگردم. مسئولان نظام گفتند معلمي براي شما خوب نيست و تو با اين سوابقي كه در انقلاب و سپاه داشتهاي نبايد به سراغ تدريس بروي چون اين براي نظام پسنديده نيست. گفتند بايد يك كاري را قبول كني و به من پيشنهاد دادند كه به عنوان سفير به پاكستان بروم. من قبول نكردم چون پس از زندگي پرفراز و نشيبي كه ما در انقلاب و سپاه و جنگ و... داشتيم يك دفعه رفتن به يك سفارتخانه و محصور شدن در يك زندگي اداري و ديپلماتيك برايم سخت و غيرقابل پذيرش بود. وقتي فشارها زياد شد رفتم خدمت امام و كسب تكليف كردم. به ايشان عرض كردم مايل نيستم به سفارت بروم. امام فرمودند: اين مسئوليت را قبول كن اشكالي ندارد من هم پس از آگاهي از نظر ايشان به وزارت امور خارجه رفتم و به عنوان سفير به پاكستان اعزام شدم. سه سال در اين مسئوليت خدمت كردم و پس از پايان مأموريتم به ايران بازگشتم و به دليل آنكه با مرخصي استعلاجيام موافقت نكردند، نوشته شد كه بازنشسته شود.
ïïï از آن پس تاكنون به شايعاتي كه هر از چند گاهي پيرامونتان منتشر شده است واكنشي نشان ندادهايد و به نوعي سكوت اختيار كردهايد، چرا؟
چون شايعات هيچگاه تمامي ندارد و من هم فرصت پاسخگويي به مطالبي كه افراد با انگيزه مشخصي آنها را توليد و منتشر ميكنند ندارم و مشغول شدن به اين امور را بيفايده و باعث ضايع شدن عمر ميدانم.
ïïï به عنوان نمونه ميتوانيد به يكي از آخرين آنها كه خودتان هم شنيدهايد اشاره كنيد؟
مدتي پيش به برخي از مسئولين كشور و علماي قم گفته بودند كه: ملامحمد عمر (رهبر طالبان) كه چهره او را كسي نديده است همان ابوشريف خودمان است و در رسانهها ظاهر نميشود تا لو نرود!!!
ïïï حتي ميگفتند كه شما پناهنده شدهايد؟
بله، اين را از اول حضور ما در سپاه هم ميگفتند، هنوز هم ميگويند. حتي زماني كه فرمانده عمليات غرب بودم در جبههها شايع كرده بودند كه فلاني به عراق پناهنده شده تا بتوانند فرماندهي عمليات غرب را بياعتبار كنند. متأسفانه متوجه نبودند كه اين كار فقط باعث تخريب من نميشود بلكه روحيه نيروهاي سپاه و بسيج كه در شرايط حساس مشغول دفاع از انقلاب وكشور بودند را تضعيف ميكرد و اين كار خيانت بود.
ïïï شايعهسازيها توسط چه كساني صورت ميگرفت؟
توسط گروهها و باندهاي سياسي كه ميخواستند براي حفظ منافع گروهيشان ديگران را تخريب كنند و با كنار زدن ديگران از صحنه سياسي به اهدافشان برسند.
ïïï با توجه به حضور كوتاهمدت شما در وزارت امور خارجه و عرصه ديپلماسي كشور، كارنامه سياست خارجي جمهوري اسلامي در اين سيسال را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
پاسخگويي به اين سؤال نيازمند جمعهاي محدود كارشناسي است و به اين شكل عمومي شايد به صلاح نباشدكه نقاط قوت و ضعف سياست خارجي بررسي و بازگو شود. ضمن آنكه من هم در شرايطي نيستم كه به اين پرسش بتوانم پاسخ بدهم. كساني كه سكاندار دستگاه ديپلماسي كشور بودند بهتر ميتوانند ارزيابي دقيقي داشته باشند. خداوند در سوره نساء آيه 83 ميفرمايد: و اذا جاء هم امر من الامن اوالخوف اذاعوا به ولو ردوه الي الرسول والي اولي الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم ولولافضل الله عليكم و رحمته لاتبعتم الشيطان الاقليلا. خلاصه ترجمه آيه اين است كه: در جامعه اموري كه مربوط به امنيت جامعه و تضعيف روحيه مؤمنين ميشود نبايد شايع شود بلكه اين امور را بايد با رسول خدا و يا اوليالامر و رهبري جامعه در ميان گذاشت. براساس نص صريح قرآن تمام افراد جامعه موظفند از اظهار مطالب و اسراري كه موجب تضعيف روحيه مردم ميشود و امنيت جامعه را به خطر مياندازد خودداري نمايند تا از خطرات احتمالي از طرف دشمنان نظام جلوگيري شود.
تصاویری از عباس آقازمانی
عباس آقازمانی (ابوشریف) به همراه سرهنگ عطاریان، موسی کلانتری و محمدعلی رجایی در صبحگاه مشترک نیروهای مسلح
شاید به خاطر همین شخصیت راز آلودش هست که عده ای بر این باورند که وی چون ارتباط نزدیکی با مرحوم حسینعلی منتظری داشت پس از اتفاقاتی که برای ایشان پیش آمد، از جمله جریانات باند مهدی هاشمی و نهایتا عزل ایشان به نوعی دلسرد و شاید دلگیر شد و به خاطر همین در پاکستان سکنی گزید و برخی دیگر بر این باورند که به خاطر این ارتباط با منتطری به نوعی نگران از برخورد های احتمالی با خویش بوده و نهایتا این نگرانی موجب اقامت برای مدتی طولانی در پاکستان شد.
مصاحبه خبرنگاران با عباس آقازمانی (ابوشریف) در غرب کشور
گروه سومی هم هستند که بر این باورند که وی طی این سالها در پاکستان به فعالیت در راستای همان اهداف خود می پرداخته اما این بار به دور از حواشی فعالیت های سیاسی و رسمی.
ابوشریف پیش از انقلاب در قالب گروههای مختلفی مانند حزب ملل اسلامی و گروه حزب الله به مبارزه با رژیم ستمشاهی پرداخت، بعد از آن در تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش اساسی داشت و در اردیبهشت 1358 از طرف شورای انقلاب به سمت فرماندهی عملیات سپاه پاسداران منصوب شد.
ابوشریف اولین فرمانده سپاه در کنار ابولحسن بنی صدر
او همچنین در آرام کردن آشوبهای گنبد، کردستان و غائله حزب جمهوری خلق مسلمان تبریز به عنوان فرمانده عملیات سپاه نقش اساسی داشت و در کنار آزادسازی پاوه در کنار مصطفی چمران بود .
در نهایت نکته ای که در میان این شبهات و شایعات مورد غفلت واقع می شود خدمات ارزنده ایشان به نظام مقدس جمهوری اسلامی است
طی هفته اخیر خبر هایی پیرامون بازگشت ایشان به ایران شنیده شده است.
انشا الله این باز گشت سر آغازی برای پایان تمامی این شبهات باشد.
حضور عباس آقا زمانی (ابوشریف) در رژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در میدان آزادی
عباس آقازمانی در حال عیادت از مجروحان جنگی در غرب کشور
امام خمینی در حال سخنرانی برای نیروهای سپاه پاسداران
عباس آقازمانی ( ابوشریف ) و جواد منصوری در مصاحبه مطبوعاتی
عباس آقا زمانی ( ابوشریف ) ، عبدالسلام جلود ( نخستوزیر لیبی ) و دکتر هادی نجفآبادی در محضر امام خمینی (ره)
عباس آقازمانی ( ابوشریف ) در اولین رژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
سخنرانی سید احمد خمینی در کنار ابوالحسن بنیصدر و عباس آقازمانی (ابوشریف)
عباس آقازمانی ( ابوشریف ) ، یوسف کلاهدوز و عباس دوزدوزانی در جبهههای غرب کشور
عباس آقازمانی ( ابوشریف ) ، دکتر مهدی بازرگان ، عبدالمجید معادیخواه و سرلشگر شهید فلاحی
عباس آقا زمانی ( ابوشریف ) ، ظهیرنژاد و علی قدوسی در مجلس شورای اسلامی
منابع:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3_%D8%A2%D9%82%D8%A7%D8%B2% D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C
http://www.noas.ir/f/forum55/thread21008.html
http://www.iran-newspaper.com/1389/6/22/Iran/4/Page/48/Index.htm
irdc.ir
mashreghnews.ir